فصل خوب کودکی

پرنیان باغبان میشود!

خیلی وقت بود که میخواستم یه برنامه گل بازی برای پرنیان ترتیب بدم.دومین روزی که شمال بودیم بدون اینکه من بفهمم یهو غیب شد و سروصداش هم در نمیومد تا اینکه دیدم پابرهنه رفته تو حیاط پشتی و با بیلچه و سر وکله افتاده به جون باغچه! حالا بیل نزن کی بزن؟!   روزهای بعد هم دل از عزا درآورد     بعد هم خستگی در کرد!   ...
21 مرداد 1393

اتوبوس،اتوبوس،اتوبوست مبارک!

ما چند روزی رو شمال بودیم،برای برگشت برخلاف همیشه که از فرودگاه ساری میومدیم،اینبار از تهران بلیط داشتیم. از اونجایی که از علاقه پرنیان به اتوبوس با خبر بودیم.مسافت شمال تا تهران رو با ایران پیما اومدیم. پرنیان کلا یه بار سوار اتوبوس شده بود که خیلی کوچیک بود و یادش نمیومد.ولی اینبار که بهش گفتیم میخواهیم با اتوبوس بریم از صبحش خیلی خوشحال شد هی پشت هم اصرار میکرد زودتر بریم،از جلوی در تکون نمیخورد میگفت زودتر وسایلتو جمع کن بریم  به هر حال ساعت دو شد و ما رسیدیم ترمینال و پرنیان با دیدن اتوبوس از شدت خوشحالی پاهاشو میکوبید به زمین،بالا پایین میپرید و به صورت خود جوش میخوند اتوبوس،اتوبوس،اتوبوست مبارک! البته بعد از یه ...
19 مرداد 1393

شیرینیه زندگیمی

امروز داشتم وسایلمو جابه جا مبکردم که درحین کار یه آه بلند کشیدیم پرنیان : خسته شدی من : نه مامانی، گرممه پرنیان : کولر بزنم من دبگه ضعف کردم اینجا، دلم میخواد اینوقتا بچلونمت عزیییزم یک ماهی میشه به ش یاد دادم کدوم دکمه روی کنترل کولر رو خاموش روشن میکنه از ته دل کیف میکنه وقتی بهش میگم کولر  رو خاموش یا روشن کن
13 تير 1393

تولد دو سالگی

این اولین پست مستقیم من در نی نی وبلاگه تا اینجا از وبلاگ قبلی که در بلاگفا بود انتقال دادم مدت زیادی ننوشتم،تو این مدت اتفاقاتت زیادی افتاده که یکی از اون ها تولد دوسالگی پرنیان بود. دو تا تولد شمال گرفتیم،چون تعداد زیاد بود و عید و ... نشد که یه تولد باشه و بنابر این یه تولد خونه مامان من و یه تولد خونه مامان همسرم گرفتیم:) و اما تولد اصلی روز 17 فروردین بود که خونه خودمون یعنی اهواز گرفتیم و چون تا اون موقع فقط یه دوست خوب داشتیم و تولد دخترگلشون ما اهواز نبودیم واسه همین این تولد هم تولد پرنیان بود و هم تولد هستی جان   زحمتت تزیین با دوست خوبم مرضیه جان بود      متاسفا...
9 تير 1393

این روزها...

این روزها  پرنیان دنیای  کوچک  ما وقتی خوشحال میشه، لپ  های منو از دو طرف با دستای کوچولوش میکشه و میگه گلی گلی گلی   با تلفن  های خیالی دقایقی طولانی صحبت میکنه و میگه دوست دارم، عاشقتم و گوشی رو  بوسه بارون میکنه، بعد به من نگاه می کنه و آروم (جوری که کسی پشت تلفن هست نشنوه) میگه باباس، بعد از کمی صحبت میگه ات شد یعنی قطع شد تو ماشین تو خونه ، اتوبوس، تاکسی  هر جا آهنگی پخش میشه بعد از تموم شدن میگه تموم شد که بیشتر به دووش شبیه تا تموم شد این روزها ی ما  جور خاصی نمیگذره، بابا ی مهربون دخترم که پیش ما  نباشه (در واقع ما پیشش نیستیم)روزهای ما  نمیدونم چه جوری راه شب رو پیدا...
5 تير 1393

کاشکی فقط گاهی

کاشکی فقط گاهی " خدا" به شکل آدمی میشد   یا شبیه چیزی که در مخیله ام بگنجد کاشکی فقط گاهی خدا  دست داشت ، تا بند بند انگشتانش را  می بوسیدم، تا بند بند وجودم آرام میگرفت کاشکی فقط گاهی خدا "آغوش" داشت  تا پناهی میشد برای وقت های دلتنگیم ، مثل آغوش من برای کودکم کاشکی فقط گاهی ... لیلا
5 تير 1393

"دامپین آب بده" چیست؟

نه اشتباه نکنید دامپین یک شخصیت کارتونی نیست اسم  عروسکش هم نیس دامپین در فرهنگ لغت  پرنیان یعنی جامپینگ آب بده هم یعنی آن د بد Jumping on the bed یه وقت خیال نکنین ما از صبح تا شب با بچمون  اینگلیسی حرف میزنیماا هر از گاهی یه کم به اینگلیسی میگیم که همونا رو هوا گرفته میشه کلا تخت ما شده  ترامپلین برای پرنیانمون کی میشه که فنرش  بزنه بیرون معلوم نیس، شب که باباییش میاد خونه ، دست بابایی رو میگیره میگه دامپین یه نیم ساعتی صدای خندشون  میاد از اتاق باز جای شکرش باقیه از ما نمیخاد بپریم **** چند وقتیه که پری منو " مامانم " صدا میزنه ، با کلی قر و غمزه **** جدی...
5 تير 1393