خواب و بیداری
ساعت 5.50 دقیقه صبح ، میرم تو هال . همسرم رو مبل لم داده و مسواک میزنه
میرم پیشش روی مبل لم میدم ، با یه دست مسواک میزنه و با یه دست موهای منو نوازش میکنه
میره سرکار ،درو میبندم
بعد از مدت ها نماز می خونم ، و به خاطر همسر خوب و دختر سالمم خدارو شکر میکنم
یه سر به لوبیاهای تو گلدون میزنم
یه سر هم به زیبای خفته در اتاقش
دوباره می افتم رو تخت ،آهنگ آبرازمه از خولیو ایگلسیس رو میزارم
میرم تو فکر ... با این آهنگ اونقدر ارتباط برقرار می کنم که دلم می خواد از نزدیک خواننده رو ببینم
باهم شام بخوریم ،به این فکر میکنم ما بریم خونشون یا اونا بیان یا اصلا بریم رستوران
دلم میخواد بدونم به چیا فکر میکنن،سبک زندگیشون چیه ،دلم میخواد با فرهنگ های دیگه آشنا بشم
باهاشون معاشرت کنم
دلم میخواد یه خونه ویلایی بزرگ بخریم تو شهر خودمون ،دلم میخواد بچه های زیادی داشته باشیم
تو تراس بزرگش ،یه میز چوبی بزرگ باشه برای خیاطی من
بچه هامون بیان و برن ، یکی درس داشته باشه ،یکی پای تلویزیون،یکی هم مشغول کار دیگه ،من و رضا هم تو تراس کباب درست کنیم ...مهمون زیاد بیاد خونمون ...
.
.
.
به کلاس زبان فکر می کنم ، به پنکیکی که بعد از بیدار شدن دخترک باهم درست می کنیم ،به ...
دوباره سعی میکنم بخوابم