فصل خوب کودکی

دوست با مرامم آرزوست

1394/4/28 18:38
نویسنده : لیلا
374 بازدید
اشتراک گذاری

همین لحظه که در اتاقم در خانه پدری محبوس شده ام می نویسم وقتی خواب بودم مهمان آمد ، نمیدانم چند ساعت یا جند دقیقه شده ، ولی حالا که بیدار شده ام و نیاز مبرم به دستشویی رفتن دارم نمیخواهم با قیافه ی بسیار خواب آلود در این ساعت بیربط به خواب شبانه روز عرض ادب کنم به مهمنان

 حدودا هفت سال است که برادرم از ایران به سرزمین آرزوها - امریکا - رفته 

عین این هفت سال را دوست بامرام  کرمانشاهیش ، به خانه ی پدری ما آمده به مادرم میگوید شما را که میبینم مقداری از دلتنگیم برای مهدی کم میشود ، منظورش به شباهتشان است

 حسودیم میشود ، یک حسودیه دلچسب و خوووووب  کاش من هم یک دوست تا این حد بامرام داشتم ، که حتی با و جود نبودنم ، با وجود اختلاف سنی بسیار زیادش با پدر و مادرم ، ساعت ها هم کلامشان میشد تا دلتنگیش را بکاهد 

 پ ن : به خدمت مهمانان عزیز رسیدم و از هم صحبتی مجدد با دوست برادر و همسر مهربان و کودک نازنین شان لذت بردیم

پسندها (4)

نظرات (2)

مامان و بابایی دخمل بلا
28 تیر 94 18:39
عیدتون مبااااااااااااااارکککککککککک
مامان مبینا
3 مرداد 94 1:27
چ جالب واقعا ک دوست با معرفتی داره داداشتون
لیلا
پاسخ