این چند ماه
*پارت اول
حدودا سه ماهی بود که رفته بودیم شمال ، البته فقط من و پرنیان (بابا رضا رفته بود ایلام برای کارش) حدودا اواخر فروردین برگشت اهواز و ما هم اواسط اردیبهشت تشریف فرما شدیم ...
*پارت دوم
روز پدر چون شمال بودیم از پرنیان فیلم گرفتم که به بابایی تبریک میگه و میبوستش و برای بابا فرستادیم
*پارت سوم
سه شنبه صبح که رسیدیم اهواز و در خونه رو باز کردم ، هنوز کفشمو در نیاورده بودم که دیدم خونه مثله دسته گل بود و یه شاخه گل رز قرمز زیبا هم روی اپن بود ...نیش مبارکمان تا بناگوش باز شد
غروب که همسر محترم اومدن خونه کادوی روز پدر رو در فضایی بسیییار رومانتیک تقدیمشون کردم(چون برق قطع بود رمانتیک شد)
بابایی هم دوتا کتاب و دوتا دنت برای دخملیمون خریده بود که دنت هارو خودمم نوش جان کردم البته با رضایت پرنیان خانم
*پارت چهارم
فردا شب خاله مرضیه اینا اومدن و از عصری میخواستم کیک بدرستم برا بچه ها طبق معمول تولد الکی بگیریم که نشد و آخرش یه کیک کوچولو تو کیفم بود رو همون شمع گزاشتیم و کادوهاشنو دادم و خیلی خوش گذشت ( برای هر دو شلوار و یه بسته پاستل کادو کرده بودم که هرد سریع شلوارو پوشیدن و با پاستل ها شروع به نقاشی کردن )
*پارت پنجم
دیشبم رفتیم خونه خاله مرضیه،که با یه کیک خوشگل بچه ها رو سوپرایز کرد به اضافه یه کادوی خوشگل ( تیشرت تو عکس که هردو یه مدل پوشیدن به اضافه گل سرها کادوی خاله اس)
ممنون خاله مهربون
*پارت ششم
امشب هم به همراه خاله اینا رفتیم اهواز گردی و فلافل خوری و تا دیر وقت گشت و گذار ...بعد سه ماه واقعا دلم برای اهواز و باهم بودنمون تنگ شده بود