درس هایی برای زندگی
در کنار همه ی آموزش های علمی و مهارت های اجتماعی که به دخترم یاد میدم ، تصمیم گرفتم چیز های مهم تری هم بهش یاد بدم
یک چیز مثل زود قضاوت نکردن یا اصلا قضاوت نکردن دیگران
چند ماهی بود که همسایه های جدیدی آمدند
احساس ناخوشایندی به آقای همسایه داشتیم ، پاهاش رو روی زمین می کشید و سر و شانه هایش جلوتر از خودش بودند موقع قدم زدن ، داخل آسانسورهم خیره میشد به ادم با لحن کشداری حرف میزد
تقریبا مطمعن بودم که معتاده ،ازاین معتادهای معمولی هم نه ،از ان حرف ایی ها
اما یک شب همسرم امد و گفت میدونی چرا آقای همسایه اینطوریه؟
گفت جانبازه
یخ شدم ، خیلی خیلی ناراحت شدم
بعله، زود قضاوت کرده بودیم
.
.
.
امشب که با همسرم تلفنی صحبت میکردم گفت مثله اینکه آقای همسایه یکی دو ماهه بستری شده
دعا میکنم
هم برای آقای همسایه
و هم برای همه ی آدم های خوبی که از جونشون گذشتند تا آرامش رو به سرزمینمون هدیه کنند